سلام 1زمانی عاشق تکاب بودم الانم نصبت بهش تعصب دارم
وقتی میبینمش فقط دلم میگیره و بهم حس شادی نمیده.
اون موقع که من و خیلیای دیگه رفتیم تا درس بخونیم قرار بود
برگردیم و توش کار کنیم و زحمت بکشیم ودست
به دست هم ابادش کنیم ولی وقتی برگشتیم من که
حتی پاهام یاری نکرد برم جایی و بگم این مدرک رو دارم
وکلی تحربه تو دانشگاه دارم چون میدونستم گوشی این حرفها رو نمیشنوه
من تصورم از تکاب اینه :اونجا چند نفر هستن که هرکدوم
1عده دارو دسته جمع کردن وتکاب رو فقط ارث بابای خودشون
میدونن انگار نه انگار که تکاب 1 شهره با 3نوع مردم از نظر
اعتقادی که همه در محضر خدا یکسانند توی همشون
ادمای با سواد منطقی و لایق هستن که با کمک هم میتونن
جاییکه توش نفس میکشند رو به جایی برای زندگی تبدیل کنند.ا
لبته در بین این 3 گروه ادمای بی منطق هم هستن.خلاصه همه
اینها رو شما خیلی بهتر از من میدونین.ماها اومدیم شهرای
دیگه چون لزومی نداشت بمونیم و استعدادها و تواناییهامون
رو بسوزونیم و شاهد این باشیم که طرف با چوب.......................
و 1عده جوون رو دور خودش جمع کنه که ماشینش رو بشوره یا..
. و به تلافی هر اداره ای میره(البته نه بخاطر تخصصش) چند تا از مریداش رو بزاره تو کادر اداره.
نویسنده مطلب حمید. د ب که شهرتشون رو هم ننوشتن.
نظرات شما عزیزان: