پیش از آن که مرگ فرا رسد نتیجۀ کار خود را به صورت چاپ شده دیدم، خلاف چند تن از فرهنگ نویسان که مرگ امانشان نداد، نه ناظم الاطبا، نه دهخدا و نه معین. سرنوشت در پیش راندن کار آنان شتاب نداشت.
زمانی که در تکاب، در دربستان ملّی محمدیّه - تنها دبستان آن شهر در آن زمان - درس می خواندم، اغلب به عنوان مبصر انتخاب می شدم. وظیفۀ مبصر بردن دفتر کلاس به اتاق آموزگاران بود، در اوقاتی که زنگ رفتن به کلاس زده می شد و آوردن آن از اتاق آموزگاران، هنگامی که زنگ رفتن به کلاس زده می شد. این بود که راهی داشتم به اتاق آموزگاران که در عین حال اتاق دفتر دبستان هم بود و اندک اندک آشنا می شدم به آنچه در آن اتاق بود.
اما دفتر کلاس، دفتری بود که هر هفته اسامی شاگردان را در آن می نوشتند و آموزگاران موظف بودند در هر درس به هر کدام از شاگردان نمره بدهند و چون درس، هر روز در پنج زنگ (پنجاه دقیقه، سه زنگ پیش از ظهر و دو زنگ بعداز ظهر) انجام می گرفت؛ هر دانش آموز در هفته 28 نمره (پنج شنبه تا ظهر) در دفتر کلاس احراز می کرد. ظهر پنجشنبه آموزگاران نمره های دانش آموزان را جمع می کردند و معدل می گرفتند و برای هفتۀ بعد اسامی را به ترتیب معدل از شاگرد اول تا شاگرد آخر می نوشتند. این دفتر هر روز پنج بار از دفتر دبستان به کلاس و بالعکس آورده و برده می شد.
من که مسؤول این کار بودم هم با معلمان آشنایی بیشتر یافتم و هم با کتاب هایی که در قفسۀ اتاق بود آشنا شدم. یکی از این کتاب ها، کتاب لغتی بود عربی به ترکی عثمانی که گاهی معلمان برای یافتن معنی به آن مراجعه می کردند. این، اولین کتاب لغتی بود که شناختم. با حروف ریز چاپ شده بود و گویا چاپ استانبول بود. این کتاب، بی آن که خودم به آن مراجعه کنم به من فهماند که کتاب لغت یعنی چه و چگونه کتابی است؟ کتابی که در آن لغاتِ یک زبان را به ترتیب الفبایی مرتب کرده اند و در مقابل هر لغت معنی آن را به زبان دیگر نوشته اند. این اولین تصور من از کتاب لغت بود.
پس از فارغ شدن از تحصیلات دبستانی، چون در تکاب دبیرستان نبود، من تا دو سال و نه ماه از خرداد 1327 تا فروردین 1330 در دکان پدرم دستیار او بودم. در این تاریخ مدیر دبستان که در عین حال معلم کلاس ششم بود به عنوان شهردار تکاب انتخاب شد؛ در نتیجه یک معلم در دبستان کم شد؛ مدیر جدید که قبلاً معلم کلاس پنجم بود و حالا معلم کلاس ششم و مدیر دبستان شده بود، مرا با همان سواد شش ابتدایی دعوت کرد که کمبود معلم را در دبستان پر کنم. مرا به آموزگاری کلاس سوم فرستادند. در شانزده سالگی با گواهی نامه ششم ابتدایی معلم شدم. در ضمن معلمی آتش شوق تحصیل در من زبانه کشید و خودم پیش خود شروع به خواندن کتاب های دبیرستان کردم.
در تکاب دبیرستان نبود و کتاب های دبیرستانی پیدا نمی شد. من کتاب ها را از پسر یکی از ملاکین آن منطقه که در همدان درس می خواند گرفتم و بعضی کتاب ها را از یکی از دوستان پدرم از همدان برایم آورد. یکی از این کتاب ها، یک دیکسیونر کوچک فرانسه به فارسی بود. من زبان فرانسه را از روی این کتاب و پیش خود یاد گرفتم. این دیکسیو نر دومین کتاب لغت بود که شناختم. هنوز تصور من از کتاب لغت آن بود که باید از زبانی به زبان دیگر باشد. تصوری از کتاب لغت یک زبانه نداشتم تا نسخه ای از برهان قاطع را دیدم و متوجه شدم که در درون یک زبان هم می توان کتاب لغت نوشت.
سال های بعد که برای تحصیل دانشگاهی به تبریز رفتم، در کتابخانه دانشکده ادبیات، مجلدات چاپ شده لغت نامه دهخدا را دیدم؛ اعجاب انگیز بود: برای هر مدخل معانی گوناگون از فرهنگ کهن نقل شده بود و هر معنی شواهد متعدد از شاعران و نویسندگان قدیم داشت. چیزی فوق العاده به نظرم آمد. سال 1337 بود. در آن اوقات دهخدا سه سالی بود تا در گذشته بود. به روانش درود فرستادم. در نظرم آدمی آمد که می تواند پاسخ هر پرسشی را بدهد: از اسم ده دورافتاده ای در گوشه ای از کشور تا اصطلاحاتی علمی و فلسفی. در آن اوقات هیچ گمان نمی کردم که چهار سال بعد، جزء همکاران مؤسسه دهخدا قرار خواهم گرفت و نوشتن بخشی از حرف الف را برعهده خواهم داشت. چهار سال بعد در تهران دبیر بودم. شادروان دکتر جعفر شعار از من خواست در تدوین بخشی از حرف الف نامه (از ال به بعد) با او همکاری کنم.
در کتابخانه مؤسسه لغت نامه با فرهنگ های متعدد از انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و به طریق اولی فارسی و عربی آشنا شدم؛ حتی نسخه های خطی قدیمی هم از کتاب لغت بود که مورد مراجعه قرار می گرفت. در نوشتن هر مدخل به چند فرهنگ مراجعه می کردیم و شواهد را با معانی می کردیم. در این زمینه با همکاران دیگر شادروان محمد پروین گنابادی، دکتر محمد دبیرسیاقی، دکتر جعفر شهیدی، عباس دیوشلی، دکتر موسوی بهبهانی، عبداللّه انوار، دکتر باستانی پاریزی، دکتر احمد گیوی، دکتر علی نقی منزوی مشورت می کردم و از این که در کنار این بزرگان و فرهیختگان قرار گرفته بودم به خود می بالیدم؛ مخصوصاً که گاه به گاه می توانستم به حضور دکتر معین برسم.
در مؤسسه لغت نامه، هر قدر که با دائرةالمعارف ها و لغت نامه های اروپایی آشنا می شدم، به این نتیجه می رسیدم که لغت نامه در شیوه ای که پیش گرفته، حالت استثنایی دارد.
در دائرةالمعارف های بزرگ دنیا چنین نیست که اسم همه روستاهای کشور مربوطه را آورده باشند یا همه مترادف های مدخل را - هر چند دور از ذهن - نقل کنند یا در ذیل یک مدخل ده ها شاهد نقل کنند. در بادی امر تصور من آن که روش درست آن است که در لغت نامه دهخدا اِعمال می شود نه آنچه در لاروس بزرگ، بریتانیکا، آمریکا، وبستر کلان و دیگر فرهنگ های اروپایی و آمریکایی اِعمال شده است؛ اما اندک اندک روش اِعمال شده در لغت نامه برایم شک برانگیز شد و بیشتر به جستجو ادامه دادم و به این نتیجه رسیدم که شیوۀ اِعمال شده در لغت نامه مطابق اصول فرهنگ نگاری جدید و مرسوم در کشورهای پیشرفته نیست و اگر روزی قرار باشد که ویرایش اساسی شود باید تجدید نظر کلی در آن به عمل آید؛ به عنوان نمونه به چندمورد که وجه افتراق لغت نامه با فرهنگ ها و دائرةالمعارف های جدید است و باید محل تأمل قرار گیرد اشاره می کنم. امید است مؤسسه لغت نامه در این موارد و موارد دیگری که در اینجا گفته نخواهد شد از صاحب نظران جلسات مشورتی تشکیل بدهد و شیوه نامه ای روزآمد برای اصلاح و ویرایش لغت نامه تهیه کند و مقدمات ویرایش این اثر بزرگ را فراهم آورد:
1. بعضی از مدخل ها به کلی باید حذف شود، مانند اباصر نام جایی است؛ اباغروس نام حکیمی است؛ ابامه نامی است از نام های عرب. این مدخل ها، که نظایر آنها متأسفانه کم نیست آگاهیی به خواننده نمی دهد صرف نظر از آن که موضوع آنها هم قابل اعتنا نیست. چنین است اسامی ده ها هزار روستا که از فرهنگ جغرافیایی ارتش نقل شده و جایش همان فرهنگ جغرافیایی است نه یک فرهنگ عمومی.
2. جاهایی که عربی مآبی غلبه دارد، مطالب به عربی نقل شده یا اسامی فارسی و حتی اسامی شاهنامه را به شکل عربی آورده اند مانند آوردن جریره به صورت جریرة که باید اصلاح شود.
3. در بعضی جاها مؤلفان لغات محلی یا گونۀ زبانی خود را وارد لغت نامه کرده اند. لغت نامه، لغت رسمی و زبان رسمی و پایتخت را که در رسانه های عمومی به کار می رود؛ در بر دارد نه لغات محلی شهرستان ها را. اما در جاهایی از فرهنگ های محلی استفاده شده است مانند لغات محلی شوشتر یا مؤلفان، لغات محلی را آورده اند مانند آنچه درباره گویش روستائیان فیض آباد تربت حیدریه در حرفِ چ یا بعضی از لغات محلی آذربایجان را درحرفِ الف آورده اند. این موارد بهتر است یا باید حذف شود. این لغات را در لغت نامه های اختصاصی شهرستان ها باید آورد. در واقع سؤال این است: اگر لغات محلی شوشتر وارد لغت نامه می شود چرا لغات محلی مثلاً بوشهر و یزد وارد نشود؟گو این که هیچکدام نباید وارد شود. نیز باید به این نکته باید توجه کرد که زبان های محلی در بعضی شهرستان ها گونه نزدیکی به زبان فارسی نیست بلکه زبان مستقلی است مانند گیلکی، لری، کردی و بلوچی و برای اینها باید فرهنگ های جداگانه تدوین شود. وارد کردن واژه هایی از آنها به فرهنگ زبان فارسی درست نیست مگر این که نویسندگان و مترجمان به طور موردی واژه هایی از آنها را استفاده کنند و اندک اندک رواج یابد پس از رواج در تهران و در رسانه های عمومی می توان آنها را درفرهنگ عمومی زبان فارسی وارد کرد.
4. اَعلام اشخاص در لغت نامه دهخدا از همه موارد دیگر نابسامان تر است. توضیح آن که کمیّت مطلب در ذیل نام هر شخصیت در دائرةالمعارف های مهم دنیا با اهمیت و شهرت آنها متناسب است؛ مثلاً اگر در لاروس پنج جلدی (چاپ پاریس 1989م) ذیل هوگو (ویکتور) 113 سطر شرح آمده، در ذیل لامارتین که نسبت به هوگو در نظر فرانسویان در مرتبۀ پایین تری قرار دارد 39سطر شرح آمده است و در ذیل الکساندر دوما (پدر) که از هر دوی آنان در نظر فرانسویان اهمیتش کمتر است 27 سطر. این اصل در لغت نامه به هیچ وجه رعایت نشده؛ چه بسیار نامداران که در حق آنها ستم شده و چه بسیار گم نامان یا کم شهرتان که بدانها بهایی بیش از آنچه باید داده شده است. به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنم: در ذیل امیر کبیر (میرزا تقی خان)، که اتفاقاً من نوشته ام، 345 سطر شرح هست اما در ذیل احمد بن حسن میمندی 1220سطر (بیش از 23 صفحه)، سعدی فقط در 23 سطر معرفی شده اما هانریش هانیه شاعر آلمانی در 400 سطر. علت این نابسامانی و عدم هماهنگی آن است که در تألیف لغت نامه، چند حرف با هم شروع شده بوده است و هر قدر که زمان می گذشته در شرح اعلام از اطناب به اجمال گراییده شده و در نتیجه شرح اعلامی که به اوایل حروف تعلق دارد مدخل با شرح و بسط فراوان همراه است مانند کسانی که اسمشان احمد است در مقابل اعلامی که به اواخر حروف مثلاً الف و میم تعلق دارد مانند امیر کبیر یا ایران که در اواخر الف است به اختصار آمده است؛ نتیجه آن که احمد حسن میمندی دو برابر ایران و چند برابر امیرکبیر (میرزا تقی خان) جا اشغال کرده است. علت این امر هم بر می گردد به این که در آغاز امر سیاست و شیوه نامۀ مدونی که باید از آغاز تا پایان مبنای عمل قرار گیرد تدوین نشده بوده است.
5. شرح هایی که در ذیل بعضی مدخل ها به عربی آمده است، حذف و به جای آنها شرح معقول به فارسی آورده شود.
6. در ذیل«پایتخت» یکی از مترادفات نقل شده «سریر» است و برای سریر شاهدی به زبان عربی نقل شده است. در واقع در این مورد چند بار از اصول فرهنگ نویسی عدول شده است: اولاً سریر برای پایتخت به عنوان مترادف نباید داده شود,چه سریر در زبان فارسی در معنی پایتخت به کار نرفته یا مترادف کاملاً مهجوری است به طوری که در ذیل خود سریر به این معنی اشاره نشده است، ثانیاً طبق روش خود لغت نامه باید شاهد فارسی نقل شود نه عربی، ثالثاً سریر به معنی پایتخت اگر در زبان فارسی بیاید نه در ذیل پایتخت با شاهد عربی.
7. چه چیزی باید به صورت مدخل اصلی و چه چیزی به عنوان مدخل فرعی بیاید. لغت نامه در این مورد هم نابسامانی دارد. حتی گاهی اعلام که باید حتماً به عنوان مدخل اصلی بیاید به صورت مدخل فرعی آمده مانند رأس العین که در ذیل عین آمده که حتماً باید در رأس العین,در حرف راء می آمد.
8. مدخل های اعلام در ذیل نام معروف آورده شود، مثلاً ابوعلی، حسن بن محمد میکالی به حسنک معروف است، بیهقی هم با «حسنک» از او نام می برد؛ از این شرح از ذیل ابوعلی باید به ذیل حسنک برود همین طور ابوعلی، فضیل بن عیاض که مشهور به فضیل است نه مشهور به ابو علی و شرح باید ذیل فضیل بیاید و نظایر این دو که نسبتاً زیادند.
9. در مدخل های اعلام اغلب به نقل از مآخذ، بدون پژوهش، اکتفا شده است، مثلاً در ذیل همان احمد بن حسن میمندی مطلب منقول از تاریخ بیهقی است با همان نثر دوره غزنوی. شرح در ذیل اعلام اولاً باید جنبۀ پژوهشی داشته باشد و ثانیاً به نثر معمول در زمان حاضر باشد.
با این همه، لغت نامه گنجینه ای است از اطلاعات لغوی و تاریخی و کمتر پژوهندۀ تاریخ، معارف و علوم انسانی است که در ضمن پژوهشی به این گنجینه نیازمند نباشد باید درود بفرستیم به روان علی اکبردهخدا که این مجموعه را پایه گذاری کرد نیز باید یادی کنیم از استاد دکتر محمد دبیر سیاقی. اگرچه او به طور رسمی جز به عنوان مؤلف، سمتی در مؤسسۀ لغت نامه نداشته و ندارد به نظر من اگر تلاشی های او نبود لغت نامه پایان نمی یافت یا برای پایان یافتن، زمان درازتری می طلبید و نیز باید گفت که پایه گذاری لغت نامۀ فارسی نیز با همت و کوشش و تلاش این مرد وارسته انجام گرفته است. دبیر سیاقی از یاران دهخدا بود و باید از نفس او، نفس دهخدا را جستجو کرد.
* * *
وقتی که لغت نامۀ دهخدا در سال 1359 به پایان رسید و مقرر شد فرهنگ دیگری نوشته شود نظر من و بعضی از همکاران این بود که یک فرهنگ کوچک تر، از لغت نامه و از منابع روز استخراج و تدوین شود، فرهنگی که نیازهای امروز جامعه را برآورده کند اما این نظر پذیرفته نشد و قرار شد فرهنگی بزر گتر از لغت نامه دهخدا (و البته فقط لغت نه اعلام) تهیه شود، چنین بود که لغت نامه فارسی پای گرفت مبتنی و مستند به شواهد متعدد که اگر روزگاری به پایان برسد شاهکاری در لغت نویسی سنتی و منبع بسیار گرانبهایی برای فرهنگ نویسان آینده خواهد بود؛ اما اشکال کار در فراهم نبودن تمهیدات چنین فرهنگی در مؤسسه لغت نامه دهخدا است به طوری که در طول 24 سال هنوز حرف الف تمام نشده است و معلوم نیست چند قرن برای اتمام آن زمان باید در نظر گرفت.
اما به هر حال جای خوشوقتی است که مؤسسه لغت نامه دهخدا پس از پایان کار تعطیل نگردید و یه عنوان مؤسسه ای از مؤسسات دانشگاه تهران به کارخود ادامه داد. جای آن دارد که چنین مؤسسه ای که به بزرگترین دانشگاه کشور وابسته است درباره ویرایش لغت نامه و تألیف فرهنگ های جدید با شیوه های نو، مطابق آنچه در جهان امروز در فرهنگ نگاری متداول است، رو بیاورد و خود را از زیر سیطره سنت های دست و پاگیر وغیر وافی به الزامات جهان امروز بیرون بکشد.
* * *
تجربه دیگر من در لغت نویسی در سازمان کتاب های درسی بود. مدتی از اوقات خدمت دولتی من در تألیف و ویرایش کتاب های درسی گذشته است. پیش از آن که به اصل مطلب بپردازم بد نیست توضیحی درباره کتاب های درسی بدهم.
پیش از وزارت دکتر پرویز ناتل خانلری در آموزش و پرورش,کتاب های درسی دبیرستان (سال هفت تا دوازدهم) متنوع بود. گروهایی از دبیران دبیرستانها و استادان دانشگاه ها، در رشته های مختلف، دور هم جمع شده، به تألیف کتاب درسی می پرداختند و بنا به اهمیت و شهرت هر گروه، کتاب هایشان به طور گسترده یا محدود، در تعدادی از دبیرستانها تدریس می شد و ای بسا که در یک دبیرستان، در کلاسی یک کتاب و در کلاسی دیگر کتابی دیگر تدریس می شد.
من در سال 1341در دبیرستان علامه تهران عربی تدریس می کردم، در دو کلاس یک کتاب و در سه کلاس دیگر کتابی دیگر مبنای درس بود. تا این که سازمان کتاب های درسی را به وجود آوردند و هدف آن بود که برای تمام مدارس کشور یک نوع کتاب تهیه شود. برای برآوردن این منظور، ابتدا، پیش از آن که سازمان کتاب های درسی خود رأساً به تألیف کتاب بپردازد، کتاب هایی را از میان تألیفات گوناگون سابق انتخاب کردند تا به صورت واحد و یگانه، ابتدا در سازمان کتاب های درسی ویرایش و به وسیله سازمان چاپ کتاب های درسی در تمام کشور توزیع شود. در این گزینش، برای آن که گروه های مؤلفان را نرنجانند، از هر گروه برای هر مقطع کتاب یا کتاب هایی برگزیدند، بدین ترتیب مثلاً برای سال اول، کتاب یک گروه و برای سال دوم از همان رشته کتاب گروه دیگر انتخاب و نتیجه آن شد که ترتیب و توالی مطالب در کتاب های بعضی از رشته ها، از جمله کتاب های فارسی از بین برود و نیز احیاناً مطلب یا متنی در کتاب ها تکرار شود مثلاً مقامه ای از مقامات حمیدی هم در کتاب فارسی پنجم و هم در کتاب ششم دبیرستان درج شود. در این خصوص، من مقاله ای انتقادی نوشتم و شادروان حبیب یغمایی، آن را در مجله یغما چاپ کرد (سال1343).
وقتی که مقرر شد آموزش از دبستان (6 پایه) و (دبیرستان 6 پایه)، به دبستان «پنج پایه» و راهنمایی (سه پایه) و دبیرستان (چهار پایه) تغییر یابد و به نظام آموزشی جدید معروف شد، سازمان کتاب های درسی از سال1345 به بعد شروع به تألیف کتاب جدید کرد و این کتاب های واحد برای تمام کشور، مطابق نظام جدید، از سال تحصیلی 45ـ46 در مدارس به ترتیب تدریس شد.
کتاب فارسی سال اول جدید را شادروان ایرج جهان شاهی با همراهی عباس سیاحی نوشت، کتاب های فارسی سال دوم و سوم دبستان را خانم لیلی آهی (ایمن) با همکاری من نوشت، کتاب های فارسی چهارم و پنجم دبستان و کتاب های فارسی و دستور سه سال راهنمایی را من نوشتم. در کتاب های راهنمایی دکتر حسن احمدی گیوی، دکتر حسن صدر حاج سیدجوادی، غلامرضا ارژنگ با من همکاری داشتند، در یکی از کتاب ها دکتر عبدالحسین زرین کوب نیز شرکت داشت.
در آخر کتاب های دوره راهنمایی فهرستی از واژه های مشکل متن را به ترتیب الفبایی درج کردیم. هدف آن بود که دانش آموزان با ترتیب الفبایی و مراجعه به فرهنگ آشنا شوند. علاوه بر این واژگان غیر مکرر کتاب های هر پایه را به صورت کتاب لغت استخراج کردیم مجموع واژه های به کار رفته در کتاب های هر پایه (فارسی، دینی، علوم، ریاضی و هنر) به این شرح بود: سال اول دبیرستان 450 واژه، سال دوم 2300 واژه، سال سوم 3465 واژه، سال چهارم 5304 واژه، سال پنجم 8131 واژه. قصد آن بود که اولاً بررسی گسترش پیدا کند تا آنجا که واژگان پایه زبان فارسی به دست آید؛ ثانیاً چند کتاب لغت برای بچه ها تدوین شود. طرح اجمالی تدوین کتاب لغت برای کودکان را من در سال 1347 در مجله راهنمای کتاب منتشر کردم.
تجربه ای دیگر
در اوقاتی که دانشگاه ها را تعطیل کردند سال 59ـ61، وقت فراخی برای مطالعه و تحقیق پیش آمد، از جمله کارهایی که در آن موقع انجام دادم تدوین فرهنگی بود برای کودکان با همکاری خانم دکتر سیمین دخت جهان پناه عضو گروه زبان های خارجی دانشگاه تربیت معلم.
اگر چه این فرهنگ به پایان نرسید و به چاپ سپرده نشد، تجربه بسیار خوبی بود در زمینه تدوین فرهنگ برای کودکان. در این فرهنگ روش ما چنان بود که به جای تعریف واژه ها از روش القائی کاربردی استفاده کنیم یعنی به جای تعریف، واژه ها را در جملاتی به کار ببریم چنان که خواننده از مثال ها پی به مفهوم واژه ببرد. البته روش، روش ابتکاری نبود بلکه روشی است که در زبان های اروپایی تجربه شده و فرهنگ های متعددی با این شیوه تألیف شده است، مثلاً در فرهنگی قدیمی به نام «اولین لاروس من»Mon Premier Larousse، چاپ پاریس 1953 یا کتابی به نامه Story Book Dictionary از سری Golden Book. واژه ها به روش مذکور القا شده اند.
نمونه ای از کار خودمان را در اینجا می آورم شاید برای کسانی که می خواهند برای کودکان فرهنگ بنویسند مفید باشد:
آزاد پسر همسایه ما در زندان بود، دیر آزاد شد، دیگر در زندان نیست و هر جا دلش خواست می تواند برود و هر کاری دلش خواست می تواند بکند. *بچه های کوچه یک کبوتر گرفتند و توی قفس کردند ولی امروز دلشان سوخت و آزادش کردند، یعنی در قفس را باز کردند، حالا دیگر کبوتر هر جا می خواهد می تواند پرواز کند. *زنگ ورزش ما می رویم توی حیاط مدرسه. معلم می گوید باید در هوای آزاد ورزش کنیم. حیاط بزرگ است و سقف ندارد. پس هوا از همه جا می تواند بیاید تو. هر چقدر بازی کنیم و گرد و خاک کنیم باز هوا کثیف نمی شود. * مادر بزرگم همیشه لباس آزاد می پوشد یعنی لباسش تنگ نیست گشاد است. راحت است.
* * *
بزرگترین تجربۀ من در لغت نویسی، کار فرهنگ بزرگ سخن بود. طرح چنین فرهنگی را ازمدت ها پیش در ذهن داشتم تا این که من و دوست از دست رفته ام، شادروان دکتر جعفر شعار، روزی از تابستان 73 در منزل آقای علی اصغر علمی صاحب نشر سخن مهمان بودیم، صحبت از کارهایی شد که می توان برای فرهنگ و زبان فارسی انجام داد. علمی گفت خیلی دلم می خواهد یک دوره فرهنگ فارسی چاپ کنم، جای یک فرهنگ بزرگ نظیر فرهنگ معین سخت خالی است، فرهنگ معین سالها پیش تألیف شده و جواب گوی نیاز امروز نیست. گفتم من می توانم طرح تألیف چنین فرهنگی را آماده کنم، شما هم اجرا کننده پیدا کنید.
قرار بر این شد که تا یک ماه من طرحی تحویل ایشان بدهم. یک ماه بعد وقتی طرح آماده شد، یک نسخه به ایشان و چند نسخه به بعضی از دوستان برای اظهار نظر دادم. ایشان هم با آشنایی و شناختی که از اهل دانش و فرهنگ داشت طرح را به نظر افرادی رساند، اغلب تأیید کرده بودند. برای اجرا و به عمل آوردن طرح، مرد میدان لازم بود. لغت نویسی کار مشکل و در عین حال بی اجری است، هیچ فرهنگی یافت نمی شود که کاملاًبی غلط باشد، در فرهنگ های اروپایی و آمریکایی که بارها ویرایش و چاپ شده اند، غلط یافت می شود، علاوه بر این در جهان امروز که جهان تحول و تغییرات شگرف و شتاب انگیز است، زبان نیز به موازات پدیده های دیگر دائماً در تغییر است. هر روز خبر ده ها بلکه صدها اختراع جدید یا کشف جدید در رسانه ها هست، لابد همه اینها اسم می خواهد از این رو هر روز واژه های جدید ساخته می شود یا از زبان های دیگر وارد زبان می شود. پس کتاب لغت زود کهنه می شود و نیاز به افزایش و ویرایش پیدا می کند.
به علاوه مراجعه کنندگان و ناقدان پیوسته انگشت روی غلط های فرهنگ یا نابسامانی های آن می گذارند من خود، در صفحات قبل دربارۀ لغت نامۀ دهخدا همین کار را کردم. اگر فرهنگی پنجاه هزار مدخل صحیح و فقط معدودی مدخل مغلوط داشته باشد، آن اغلاط معدود مطرح می شود دیگر توجه نمی شود برای فراهم آمدن آن پنجاه هزار مدخل چه خون دلی خورده شده است. چرا در فرهنگ نگاری اشتباه رخ می دهد و فرهنگ های معروف دنیا هم پس از ویرایش های متعدد هنوز هم غلط دارند؟چرا در مهم ترین فرهنگی که در تمدن اسلامی نوشته شده، یعنی در قاموس فیروز آبادی اغلاط به حدی است که ناقدان آن دو کتاب، در اغلاط آن نوشته اند؟مراد کتاب الجاسوس فی اغلاط القاموس از احمد بن فارس لبنانی و کتاب سید علی خان کبیر دشتکی شیرازی است.
در پاسخ باید گفت: برای این که فرهنگ مجموعۀ معارف و آگاهی های بشری را عرضه می کند و طبعاً ذهن تهیه کنندگان به همۀ معارف بشری احاطه ندارد مگر این که نویسندۀ متخصص هر مدخلی از آغاز تا پایان چاپِ فرهنگ، نوشتۀ خود را دنبال کند یعنی مثلاً نویسندۀ اصطلاحات موسیقی در تمام مراحل کار از حروف نگاری تا تصویرگذاری و خواندن اوزالید کتاب، حضور داشته باشد و این غیر عملی می نماید و به ناچار گروه معدودی ویرایش، حروف نگاری و نمونه خوانی فرهنگ را برعهده می گیرند و دیگر آن که اطلاعاتی که فرهنگ می دهد از هم گسیخته است، مطالب ارتباط منطقی با هم ندارند مثلاً در فرهنگ های فارسی مدخل هایی شابلون، شابیزج، شاپرک، شاپو، شاتر، شاتل، و شاتوبریان پشت سرهم قرار گرفته اند که ارتباط موضوعی میان آنها وجود ندارد ذهن ویراستار یا نمونه خوان مثلاً از شاتل که مربوط به دانش فضایی است به شاتوبریان که نوعی غذا است معطوف می شود، مرتباً ذهن در حال گسیختن و پیوستن است و امکان اشتباه بسیار.
نکتۀ دیگر در امر فرهنگ نگاری آن است که نوشتن فرهنگ کار یک نفر نیست، یک تیم لازم است، تیمی که هر کدام تحصیلات خاصی داشته باشند از پزشک، مهندس در رشته های مختلف تا متخصص منطق و موسیقی و دیگر علوم انسانی و کنار هم نگه داشتن این افرادِ احیاناً مختلف المشرب کار ساده ای نیست؛ به خصوص که در کشور ما که کار گروهی در این قبیل موارد جا نیفتاده است اغلب کارهای فرهنگی یک تنه انجام شده است. ضمناً در نزد ما ایرانیان تاکنون رسم این بوده که ادبا فرهنگ بنویسند همۀ نویسندگان و مؤلفان لغت نامۀ دهخدا ادیب بوده اند، اغلب همکاران دکتر معین نیز ادیب بوده اند. در حالی که فرهنگ نگاری امروز این را که ادیب اصطلاحات دانش های گوناگون را بنویسد، منع می کند. اصطلاحات هر رشته از دانش ها را باید متخصص آن رشته بنویسد. این امر در تاریخ فرهنگ ایران یک بار اتفاق افتاده و آن در دائرةالمعارف فارسی مصاحب است.
مشکلات لغت نویسی منحصر به اینها نیست، مشکلات دیگری وجود دارد: هنوز در زبان فارسی از جهت ریشه شناسی کار اساسی نشده، اگر بخواهیم ریشۀ لغات را بدهیم به کدام منبع باید مراجعه کنیم؟در زبان های اروپایی فرهنگ های ریشه شناختی (etymologique) وجود دارد در حالی که در زبان فارسی چنین فرهنگ هایی تألیف نشده است. هم چنین رسم الخط فارسی سخت نابسامان است، گروهی متصل می نویسند، گروهی اصحاب انفصالند و هر گروه هم برای خود دلایلی دارند. چگونه می توان هردو گروه را راضی کرد. در فرهنگ های فارسی اغلب به جای تعریف مترادف داده شده و اغلب دَوْر وجود دارد، تعریف این همۀ واژه بدون پشتوانۀ قبلی و تاریخی کار آسانی نیست. وقتی به این مشکلات فکر می کردم دلم برای کسی که باید طرح مرا اجرا کند و به مرحلۀ عمل بیاورد می سوخت، غافل بودم که خیاط خود در کوزه خواهد افتاد. آقای علی اصغر علمی در شهریور ماه 73 عصر هنگام تقریباً هر روز در خانه ما بود دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی دوست عزیز و دانشمندم را نیز به کمک گرفت، اصرار آنان کرد آنچه را کرد و بالاخره از آنچه سخت می هراسیدم و پرهیز داشتم به گردنم افتاد، ناچار کار را شروع کردم. در آغاز به موازات هم به چند امر پرداختم:
1. مشورت با آگاهان که چه نکاتی را پیشنهاد می کنند. در این زمینه از جمله دو جلسه با آقایان دکتر محمدرضا باطنی و دکتر علی محمد حق شناس، یک جلسه با داریوش آشوری، چند جلسه با دکتر علی اشرف صادقی، دکتر حسن احمدی گیوی، و دکتر شفیعی کدکنی به طورجداگانه به مشورت نشستم.
2. شیوه نامه ای تهیه کردم و به نظر گروهی رساندم، نظرات را گرفتم و مجدداً شیوه نامه را از نو نوشتم و این عمل چند بار تکرار شد، هم چنین پس از این که حرف آ را به طور آزمایشی نوشتم، دوباره از نو نوشتم نظرهای جدید را اعمال کردم و در شیوه نامه تغییراتی پیدا شد و صورت نهایی یافت. شیوه از آغاز تا پایان رعایت شد. اگر جایی پیدا شود که از شیوه پیروی نشده، آن را باید از اشتباهات فرهنگ برشمرد.
3. کتاب هایی را که باید در بخش عمومی زبان، مبنای فرهنگ قرارگیرد و فیش شود یا به رایانه داده شود انتخاب کردم. در انتخاب آثار قدما، دکتر رسول شایسته، دکتر حسن احمدی گیوی طرف مشورت بودند و در انتخاب آثار معاصران با جمال میرصادقی و حسن عابدینی و صفدر تقی زاده مشورت کردم. در انتخاب آثار قدما به حوزۀ جغرافی مقید نشدیم: کلیۀ آثاری که از قدیم ترین زمانها تا اواسط دورۀ قارجاریه در زبان قارسی دری به وجود آمده می تواند مبنای زبان فارسی قدیم قرار بگیرد. در مقابل در انتخاب معاصران مقید به زبان و اصطلاحات و تعبیرات تهرانی شدیم به ویژه به این نکته تکیه کردیم که آثار کسانی را انتخاب کنیم که زبان را به طور طبیعی به کار می برند و خود به لغت سازی نمی پردازند و لغات و تعبیرات محلی به کار نمی برند. به همین دلیل از آثار صادق چوبک که اصطلاحات و تعبیرات بوشهری به کار برده، چیزی انتخاب نکردیم. از امثال غلام حسین ساعدی هم بسیار کم انتخاب کردیم، زیرا زبان فارسی، زبان مادری ایشان نبوده، از میرصادقی زیاد انتخاب کردیم برای این که بزرگ شدۀ تهران است و زبان را به طور طبیعی به کار می برد و از خود لغت نمی سازد.
چرا از نویسندگانی که اصطلاحات محلی به کار می برند ویا از خود لغت می سازند آثاری انتخاب نکردیم؟در مورد اولی باید گفت فرهنگی که می خواستیم بنویسیم خاص زبان رسمی و زبان پایتخت بود نه منعکس کنندۀ همۀ گویش های ایرانی. زبان رسمی، یعنی زبانی که در مکاتبات و مقاله ها و کتاب ها و خطابه ها به کار می رود و زبان تهرانی یعنی واژه ها، اصطلاحات و تعبیرات پایتخت نشینان که در گفتارهای روزمرۀ مرکزنشینان و در فیلم ها، نمایش نامه ها، و برنامه های رسانه های سراسری معمول است. اگر واژه یا تعبیری از شهرستانها وارد زبان مرکزی شده و رواج یافته طبعاً باید بیاید اگر نه درست نیست که مثلاً آثار چوبک را مبنا قراردهیم اصطلاحات و تعبیرات بوشهری را وارد فرهنگ عمومی بکنیم. برای زبان، گویش یا لهجۀ هر منطقه باید فرهنگ اختصاصی تهیه شود و همان طور که گفتم اگر چیزی از زبان های محلی وارد زبان رسمی و مرکزی شود و رایج گردد طبعاً در منابع زبان رسمی و مرکزی باید پیدا شود و وارد فرهنگ عمومی شود. در مورد دوم یعنی واژه های بر ساختۀ نویسندگان، این عمل در نفس خود، کار خوبی است و در صورتی که بر ساختۀ کسی شیوع یابد و دیگران هم آن را به کار ببرند، در آن صورت باید آن صورت باید آن را در فرهنگ آورد ولی اگر کاربرد فقط اختصاص به سازندۀ آن داشته باشد نباید بیاید. نویسندۀ نامدار محمود دولت آبادی در کلیدر لغات زیبایی ساخته است امّا تا آنجا که منابع ما نشان می دهد دیگران آنها را به کار نبرده اند و شیوع عام نیافته است، از این رو از قرار دادن کلیدر در منابع زبانی خود، خودداری کردیم. در مشورت هایی که با اهل فن داشتم معمولاً نظر می دادند که این آثار فیش نشود و مبنای زبان رسمی قرار نگیرد.
4. به انتخاب همکاران پرداختم. در این باره باید از چهار گروه همکار یاد کنم: گروه اول تعدادی دانشجو یا لیسانسه بود که برای استخراج لغات از متون آوردیم. اینان را آموزش دادیم وکتاب ها را در اختیارشان گذاشتیم که موارد لازم را علامت گذاری کنند. گروه دوم ویراستاران و مؤلفان بخش علمی بوند. دنبال یک نفر گشتم که بتواند بخش علمی را سرپرستی کند به این معنی که اصطلاحات علمی ای را که باید در فرهنگ بیاید با همکارانی که خود انتخاب می کند گزین کند، مؤلفان هر رشته را انتخاب کند و پس از آماده شدن تعاریف آنها را ویرایش کند. سرانجام این فرد را یافتم و آن مهندس مجید ملکان بود که اولاً دارای سابقۀ تألیف و ترجمه در حوزۀ علمی و فنی بود، ثانیاً با توجه به شغلی که در مرکز نشر دانشگاهی داشت و سرپرست بخش فنی ـ مهندسی آن مرکز بود، با مؤلفان کتاب های فنی ـ مهندسی و علمی آشنایی داشت و از همه مهمتر این که معلوم شد سرش برای این نوع کارها درد می کرد. ملکان، مهندس محمدرضا افضلی را معرفی کرد که سالها با هم در مرکز نشر دانشگاهی کار کرده بودند، من هم دکتر امیر حسین حاج فتاحی دندان پزشک را معرفی کردم، به این ترتیب یک گروه سه نفری برای سرو سامان دادن به اصطلاحات علمی تشکیل شد. دربارۀ کار این گروه سه نفری در صفحات آینده سخن خواهم گفت. گروه سوم مؤلفان بخش عمومی بودند، تعداد این گروه در مجلد اول فرهنگ بیست و پنج نفر قلمداد شده است. این افراد دارای تحصیلات لیسانس، فوق لیسانس یا دکتری در زبان و ادبیات فارسی یا زبان شناسی بودند. اینان در آغاز، شیوه نامه را مطالعه کردند، بخشی را به عنوان آزمایشی تألیف کردند، پس از آن که راه افتادند به کار پرداختند. گروه چهارم ویراستاران بودند که دیرتر انتخاب شدند که خود دو دسته بودند، دستۀ اول از میان مؤلفان، پس از آن که کار تألیفشان تمام شده بود، انتخاب شدند. انتخاب اینان بیشتر متوجه این منظور بود که در حین ویرایش توجه کنند که شیوۀ مختار در همه جا اعمال شده باشد، چرا که در حین تألیف شیوه را عملاً در طول تألیف تجربه کرده بودند. دستۀ دوم دو تن از یاران قدیمی خودم بودند استادان دکتر رسول شایسته و دکتر حسن احمدی گیوی که از مؤلفان لغت نامۀ دهخدا و لغت نامۀ فارسی بودند. انتخاب این دو دوست ناظر به این نکته بود که فرهنگ را از دید بیرونی بسنجد. به سخن دیگر از این دو استاد خواسته شد که در درجۀ اول به عنوان یک مراجعه کننده و ناقد به موضوع نگاه کنند و به ویژه چون در زبان و ادبیات قدمائی ورزیده هستند در لغات قدیمی از جهت انطباق شاهد با معنی بذل دقت کنند؛ علاوه بر این چهار گروه، افراد و گروه های دیگری نیز به ما پیوستند مانند گروه فنی، مصوِِِّر و گروهی که در نمونه های آخر، شواهد را با متون مقابله می کردند.
گروه سه نفری بخش علمی آقایان مهندس مجید ملکان، مهندس محمدرضا افضلی و دکتر امیرحسین حاجی فتاحی ابتدا به فیش برداری اصطلاحات علمی و فنی پرداختند برای این که معلوم شود از اصطلاحات دانش های گوناگون که دامنۀ وسیعی دارد چه اصطلاحاتی انتخاب شود یا به سخن دیگر می خواستیم پاسخ این پرسش را بیابیم که در یک فرهنگ عمومی کدام اصطلاحات علمی باید بیاید. برای این کار منابع زیر انتخاب، سپس به شرحی که گفته خواهد شد غربال گردید:
فرهنگ های عمومی فارسی به ویژه لغت نامۀ دهخدا، فرهنگ فارسی معین، فرهنگ فارسی امروز. چند فرهنگ کوچک دیگر.
چند دوره از نشریات علمی و فنی که برای عموم نوشته می شود نه برای متخصصان مانند مجلۀ دانشمند و مجلۀ دانستنیها.
کتاب های علمی دورۀ دبستان، راهنمایی و برخی کتاب های دبیرستانی و هنرستانی. در این مورد کتاب هایی انتخاب شد که جزو درس های تخصصی هر رشته نبود.
صفحات نیازمندی های چند شماره از روزنامه های کثیر الانتشار.
بیش از سی جلد از کتاب های علمی که برای عموم نوشته شده است به اضافۀ چند جلد واژه نامۀ علوم پایه، فنی و پزشکی.
6. لغت های علمی در تابلوها و برخی اصطلاحات رایج در اماکنی مانند بیمارستان ها، مراکز خدمات فنی، فروشگاه ها، تعمیرگاه ها، میادین میوه، داروخانه ها، عطاری ها، ابزار فروشی ها و گل فروشی ها که با کار میدانی جمع آوری شد.
به این ترتیب تعداد معتنابهی اصطلاح علمی به دست آمد، آوردن همۀ آنها در یک فرهنگ عمومی جایز نبود باید دست به انتخاب زده می شد. گروه سه نفری مأمور شد که معیاری برای انتخاب به وجود آودند. این معیار را مهندس ملکان در مقدمۀ فرهنگ بزرگ سخن نوشته است، من از آنجا نقل می کنم، منابع نیز از آنجا نقل شد:
1. تا حد امکان، همه لغت های علمی دورۀ دبستان و راهنمایی انتخاب شوند.
2. لغات علمی ای که همکاران بخش لغات عمومی فرهنگ، دو شاهد مستقل برای آنها در متون یا فرهنگ های غیر تخصصی می یابند، انتخاب شوند.
3. هنگام اختلاف بر سر ضبط یا عدم ضبط، به نظر کسانی بیشتر توجه شود که از رشته تخصصیِ مدخل مربوطه دورترند و می توانند نگاه غیر تخصصی به آن داشته باشند.
اسامی گیاهان و جانوران ایرانی از گره گاه های فرایند انتخاب بود. در این حوزه تصمیم گرفته شد:
الف) از انواع مختلف جانوران ایران، تنها نوع کلی آنها را بیاوریم (مثلاً یک نوع از 17 نوع چکاوک موجود در ایران)؛
ب) اسامی محلی گیاهان و جانوران را انتخاب نکنیم؛
ج) از گیاهان آپارتمانی (که عموماً اسامی خارجی دارند) آن گیاهانی را بیاوریم که در گل فروشی های نقاط مختلف تهران وجود دارد و طبقات متوسط جامعه از وجود آنها آگاهند؛
د) فهرست کتاب اسامی گیاهان ایران را پنج نفر به طور جداگانه بررسی کردند و در مورد انتخاب آنها اظهار نظر کردند، بیشتر گیاهانی که سه رأی از پنج را کسب کردند انتخاب شدند؛
ﻫ) با توجه به کار میدانی انجام شده در عطاری ها، بیشتر گیاهانی که در عطاری ها عرضه می شوند، انتخاب شدند؛
و) از گیاهانی که انواع مختلف و متعدد دارند، فقط یک نوع کلی آن آورده شد.
برای لغات علمی و فنی قدیمی، مبنا را در اختیار داشتن دو شاهد مستقل در متون غیر تخصصی قرار دادیم؛ به علاوه از چند کارشناس تاریخ علم خواستیم فهرستی از امهات لغات قدیمی رشته خود را در اختیار ما قرار دهند.
در تعریف اصطلاحات علمی، این اصل کلی را حاکم که تعریف برای مخاطبان غیرتخصصی در هر رشته نوشته شود و اطلاعات تخصصی و دائرةالمعارفی را در تعاریف نگنجانیم.
پس از گزینش اصطلاحات علمی، از آنِ هر رشته تفکیک آن رشته داده شد. پس از آن که برگشت به وسیله گروه سه نفری ویرایش و حروف چینی و نمونه خوانی شد و مجدداً در اختیار مؤلفان قرار گرفت تا آخرین تغییرات و جرح و تعدیل را بدهند. بار دیگر پس از آن که اصطلاحات از مؤلفان برگشت به وسیله گروه سه نفری بازبینی شد و در اختیار مؤلفان بخش عمومی قرار گرفت که از الفبایی هر اصطلاح را در ردیف معنایی خود قرار دهند.
مؤلفان بخش عمومی نیز با اتکا به شواهد که شاهدنویسان از لیست های رایانه ای استخراج و در اختیار آنها قرار می دادند به تألیف پرداختند و در ذیل هر مدخل و اگر مدخل معانی گوناگون داشت در ذیل هر معنی همه شواهد را به تفکیک و از جدید به قدیم قرار دادند و نظرهای خود را درباره بعضی از معانی و شواهد در پشت فیش ها نوشتند و پس از آن فیش های اصطلاحات تخصصی، چنان که گفته شد، در جای الفبایی یا در جای معنایی خود درج کردند تحویل من دادند.
اینک هر مدخل با تمام ضمائم و اضافات و با شواهد متعددکه گاهی تا سی چهل شاهد برای هر معنی می رسید، در اختیار من بود. من کل مدخل را یک پارچه ویرایش می کردم و از شواهد احیاناً معنای جدید به دست می آورم و برای هر معنی یک، دو یا سه شاهد انتخاب می کردم و در مواردی دنبال شاهد جدید می گشتم، زیرا شواهد موجود را مناسب یا وافی به مقصود تشخیص نمی دادم، تنظیم نهایی می کردم و به حروف نگار رایانه ای می دادم تا فرهنگ را درشت تر از آنچه در شکل چاپ شده دیده می شود در اندازه کاغذ A4 (در5/ 13× 5/ 24 سانتی متر) و با حروف 13 لوتوس (متن تعاریف) و با همان نسبت حروف شواهد و مآخذ و غیر آنها را حروف نگاری کند. این تنظیم اولیه در شکل درشت برای آن بود که چشم در شکل درشت تر اغلاط را سریع تر می بیند و به هر حال متن راحت تر خوانده می شود.
نمونه حروف نگاری شده را نمونه خوان مقابله و تصحیح می کرد و یک بار می خواند و نمونه جدید گرفته می شد. نمونه دوم را ویراستار (اول) می خواند و نظراتش را در پشت اوراق می نوشت و من می داد، من موارد اصلاحی و پیشنهادی را بررسی می کردم و اصلاحات لازم را انجام می دادم و برای گرفتن نمونه به حروف نگار می دادم. نمونه سوم گرفته می شد. نمونه سوم را نمونه خوان مقابله و تصحیح می کرد و به استادان دکتر رسول شایسته (ویراستار دوم) و دکتر حسن احمد گیوی (ویراستار سوم) تحویل می دادند آنان جداگانه متن را می خواندند و نظرهای خود را پشت اوراق می نوشتند و به من می دادند؛ من نظراتِ اغلب مفید و به جای آنان را بررسی می کردم و آنچه را باید وارد، اصلاح یا حذف شود، اعمال می کردم و برای گرفتن نمونه چهارم به حروف نگار می دادم. نمونه چهارم را مقابله می کردند و یکی از ویراستاران (ویراستار چهارم) می دید و به من می داد؛ من می دیدم برای نمونه پنجم و تصویرگذاری به حروف نگار می دادم. نمونه پنجم مجدداً و پس از تصویرگذاری به وسیله یکی از ویراستاران (ویراستار پنجم) خوانده و مسائل با من در میان گذاشته می شد و برای تنظیم نهایی به حروف نگار داده می شد. پس از آن که هر حرفی به شکل نهایی می رسید برای تهیه فیلم به لیتوگرافی فرستاده می شد، پس از لیتوگرافی یک بار اوزالیدها بررسی می شد این بررسی نهایی در قسمت عمده ای از فرهنگ به وسیلۀ آقای کمال اجتماعی جندقی که یکی از همکاران خوب و جدی ما در تهیۀ فرهنگ بود انجام می گرفت.
این که ویرایش نه در فیش ها، بلکه در نمونه های حروف نگاری انجام پذیرفت از آن جهت بود که به تجربه دریافته ام که چشم در حروف چاپی اغلاط، نابسامانی، و دیگر ضعف های نوشته را بهتر می بیند و ذهن بهتر درک می کند تا در دست نوشته و به ویژه در دست نوشتۀ قلم خورده، در ثانی چون در فیش ها معانی و شواهد جدا و هر کدام در فیشی جداگانه بود یعنی هر معنی در یک فیش و هر شاهد هم در یک فیش بود چشم همه معانی و شواهد را یک جا و در کنار هم نمی دید این بود که تصمیم گرفتیم ویرایش های پنج گانه در نمونه های حروف نگاری شده انجام پذیرد.
* * *
الآن که این مقاله رامی نویسم، فرهنگ بزرگ سخن در 8 مجلد و در 8592 صفحه بیش از یک سال است که منتشر شده. در رسانه های داخلی و خارجی انعکاس یافته و مقالاتی در نقد آن نوشته اند. مفصل ترین نقد را آقای داریوش آشوری نوشت که نخست در اینترنت، سایت رادیو بی بی سی، و دیرتر در تهران در مجله نگاه نو، شماره 57 انتشار یافت، آشوری ضمن ایراداتی که گرفته و اغلب آنها وارد است در جایی از مقاله می نویسد:
نخستین امتیاز بزرگ فرهنگ سخن نسبت به فرهنگ های کلان پیشین برخوداری نسبی آن از روش است. در این اثر پر حجم هشت جلدی کوشیده اند به تمامیت آن به عنوان یک کار به هم پیوسته بنگرند؛ نگرشی که رعایت تناسب مدخل ها و گزینش آنها براساس منطق درست فرهنگ نویسی و گنجایش چنین پروژه ای، و نیز کوشش در جهت یک دستی روش در تعریف ها می طلبد. فرهنگ سخن می کوشد از نگاه سنتی ادیبانه به فرهنگ نویسی فاصله بگیرد و از دستآوردهای فرهنگ نویسی مدرن در زبان اروپایی در حد امکان الگوبرداری کند. از این رو، می توان گفت که از همه نظر گام بلندی از فرهنگ معین پیش تر است و جانشینی است بسیار بهتر و کاراتر برای آن. [i]
کریم امامی متخصص نشر و مترجم توانا نوشت:
فرهنگ بزرگ سخن از چند لحاظ اهمیت دارد:
اول آنکه مفصل ترین فرهنگ جدید زبان فارسی است که برای واژه های کهن و واژه های رایج امروز هر دو به یک اندازه اهمیت قائل می شود و استفاده کننده را از مراجعه به فرهنگ های گوناگون بی نیاز می کند.
دوم آن که کار تألیف جدی است، کتاب سازی نیست، حاصل یک کار بزرگ گروهی چندساله به راهنمایی و رهبری یکی از استادان برجسته زبان و ادب فارسی است و چکیده دستاوردهای ادبی و فرهنگی و علمی چندین نسل از زبده ترین ادبا و محققان و دانشمندان کشور در آن تجلی یافته است و انتشار آن در سالشمار فرهنگی کشور اهمتی در حد تألیف و انتشار دائرةالمعارف مصاحب، لغت نامه دهخدا و فرهنگ معین خواهد داشت.
سوم آنکه فرهنگی است روشمند، تهیه شده بر پایه اصول فرهنگ نویسی، که هر مدخل یا سرواژه آن به دقت کالبد شکافی شده، معنی یا معانی مختلف آن با ذکر شاهد و مثال ثبت گردیده و ترکیبات گوناگون اسمی و فعلی آن نیز همگی به همان روش دقیق و آموزشی و به ترتیب الفبایی فهرست شده و در زیر هر مدخل درج گردیده است. [ii]
استاد ایرج افشار، کتاب شناس نامدار، دکتر عطاءالله مهاجرانی وزیر سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی، دکتر حداد عادل رئیس پیشین فرهنگستان زبان و ادب فارسی، عبدالرحیم جعفری بنیان گذار انتشارات امیر کبیر از کسانی هستند که سخنان ستایش آمیز در حق من و همکارانم گفتند و ما را در راهی که رفته ایم تشویق کردند.
تألیف فرهنگ بزرگ سخن دقیقاً هشت سال زمان برد: در مهرماه 73 کار را شروع کردم و آخرین بخش حرف ی را پیش از پایان شهریور 81 به حروف نگار دادم. برخی شگفتی کرده اند که چگونه این کار بزرگ در هشت سال به فرجام رسیده است. داریوش آشوری نوشته است: یکی از شگفتی های این کار این است که در ظرف زمان به راستی کوتاهی - حدود هشت سال - کار به پایان رسیده است. [iii] چگونه توانستم این کار را در این مدت کوتاه نسبت به حجم کار و با توجه به امکانات محدود ناشر خصوصی انجام دهم؟
وقتی که کار را پذیرفتم، همه کارهای دیگرم را کنار گذاشتم، حتی شرکت در مجامع فرهنگی و سخن رانی ها را. رفت و آمدهای خانوادگی را کم کردم، هم چنان که مهمانی رفتن و مهمانی کردن را. هر روز ساعت شش صبح از خانه خارج شدم و پیش از شش و نیم، در دفتری که برای این کار راه انداخته بودیم- پشت میز کارم قرار گرفتم و یک سره تا 5/4 بعد از ظهر، جز یک ربع ساعت که برای ناهار صرف شد، کار کردم. عصرها قسمتی از کار را به خانه بردم، پس از استراحتی و در مواقعی حتی بعد از شام کار کردم، پنجشنبه و جمعه که دفتر را تعطیل می کردیم، در خانه کار را ادامه دادم. چنین بود که توانستم زمان را رام کنم و در اختیار بگیرم و پیش از آن که مرگ فرا رسد نتیجۀ کار خود را به صورت چاپ شده ببینم، خلاف چند تن از فرهنگ نویسان قرن که متأسفانه مرگ امانشان نداد و نتوانستند حاصل کار خود را به صورتی چاپ شده ببینند، نه ناظم الاطبا، نه دهخدا، و نه معین. سرنوشت در پیش راندن کار آنان شتاب نداشت.
باید بگویم جز استفاده از وقت، عوامل دیگری در کار بود: مشورت دائم با آگاهان، برنامه ریزی، همکاران خوب، شناخت استعداد همکاران و استفاده بهینه از آنان، اصلاح روش های نامناسب در میانۀ کار، و تحمل فشارهای عصبی که از جوانب اعمال می شد؛ چنان که یکی از همکاران بارها گفته است: اگر من به جای شما بودم کار را در نیمه راه رها می کردم. آری بعضی مواقع برای پیش برد کار باید پوست کلفت هم بود. (1382)
منبع: پژوهشهای ایرانشناسی (ناموارۀ دکتر محمود افشار، جلد بیستم - آفرین نامه)
[i]. نگاه نو، شمارۀ 13، خرداد82.
[ii]. روزنامۀ همشهری، شمارۀ 3063، 8 خرداد1382.
[iii]. مجلۀ نگاه نو، شمارۀ 57، ص38.
نظرات شما عزیزان:
نظرهای کاربران
میخواستم بدونم آیاجناب دکترانوری وبسایت یا صفحه ای دارن تابتونیم بیشتراازمطالبشو ن استفاده کنیم؟
دکترانوری درحال حاضرمشغول چه کاری هستند؟
باتشکر
با سپاس
امیر
فید مربوط به نظرها